پناهنده

پناهنده

 

[=آرشيو=]
مارس 2005 آوریل 2005 مهٔ 2005 ژوئن 2005 ژوئیهٔ 2005 اوت 2005 فوریهٔ 2008


[=همسایه ها=]
Popdex
Yahoo!
Google
Blogshares
Blogdex





   دوشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۶  

باور چیزهایی که دارد اتفاق می افتد از افتادنشان سخت تر است انگار
کاش سینه ام برای همه زمان هایی که باید مرور شوند جا داشته باشد
چشمم روشن شده امشب
به بودنها
و به نبودنهایی که دلگیرم می کند
هنوز چشمهایت در آب می خندد بانو
اما شاکرم...
به چیزی که هست و مطمئنم می کند؛
چیزی که ته دلم را آرام نگه می دارد وسط همه ی همهمه های انفجاری؛
چیزی که معبد همه خواستن هایم شده حالا
و نامش نجوای چشم های مضطربم
هنوز نفسهایم به نفسهای مردی زنده است
حالا نه،
حالا وقت نااميدي هاي من نيست
حالا مي خواهم همچنان مطمئن باشم كه همه چيز درست مي شود
كه همه چيز از اول نوشته مي شود
كه همه چيز همچنان دوست داشتني مي ماند
حالا نه
حالا دلم اضطراب هاي تند نعنایی نمي خواهد
حالا دلم غم های کوتوله زشت نمی خواهد
حالا آرامش مي خواهم
خيلي مانده است تا شايد پرتگاه
خيلي مانده است تا شايد سكوت
تا شايد دروغ
تا شايد اندوه
نه، حالا نه
من هنوز هم اميدوارم
هنوز هم مطمئن
هنوز هم ايمان دارم به ايمانم
من دعاي بلند بلندِ پروانه اي را مي خواهم براي آرزوهايم
آهاي پروانه ها ...
بیست و نه بهمن ماه هزار و سیصد و هشتاد و شش

   [ POSTED (1) comments  @ Maryam ۱۲:۰۷ بعدازظهر ] [ ]