تقاضای اقامت دائم
می ترسم، ترس از آینده و ترس از تکیه دوباره به جایی که خودم معمارش نبوده ام ، مرا با تمام تنهایی هایم گریزان می کند از عشق و از هر کلمه ای که از آن مشتق میشود
و این راز پناه آوردن من به توست.
به تو که نه می شکنی، نه کم می آوری، نه دود می شوی نه فرار می کنی ونه رنگ می بازی
به تو که می دانم تا هر زمان که من در این گود بمانم تو هم پایه ای
...به تو که تا همیشه ها عشقی
می دانم که این بار در صف دلدادگی ام هزاران هزار رقیب قد علم کرده اند
باکی نیست ...
امروز بعد از همه شکست ها و پیروزی هایم، بعد ازگذر همه جاده های پرپیچ و خمی که تا امروزبا پای پیاده رفتم باز به ابتدای همان جاده رسیده ام و پناه می آورم بر تو
پناهنده ای به عشق ابدی تو که جز تو هیچ پناهی ندارد
باز پناه بر عشق...
این طالع گریزناپذیر من است
مراقب دخترک ترسوی خزان دیده باش
1/1/84
رشت