بزدل
می ترسم که چشامو باز کنم
خیلی خیلی زیاد
بیشتر از اون روزا
نکنه با چشمای بسته رو این پله ها بخورم زمین!؟
کاش دستامو محکم می گرفتی و به چشمام اطمینان می دادی که اون دور ترسناک نیست
اونوقت با خیال راحت باز می شدن
خیلی بده که چشمای آدم بسته باشه و راه نامعلوم
من به تو پناه آورده بودم که این دردا رو نکشم
...پس چرا
!وای که امشب به اندازه تموم زمستونی که گذشت سردمه
سرد سرد
...
3/3/84