پناهنده

پناهنده

 

[=آرشيو=]
مارس 2005 آوریل 2005 مهٔ 2005 ژوئن 2005 ژوئیهٔ 2005 اوت 2005 فوریهٔ 2008


[=همسایه ها=]
Popdex
Yahoo!
Google
Blogshares
Blogdex





   شنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۴  

با تو، برای تو، با ادب

بر من سخت است که همه مردم را ببینم و تو دیده نشوی، و حتی کوچکترین نفسی و صدایی از تو نشنوم! بر من سخت است که بلایا بدون من تو را احاطه کند و ناله و شکایتی از من به تو نرسد! بر من سخت است که جز تو همه کس پاسخ مرا بلند یا آهسته بدهد! بر من سخت است که بر تو گریه کنم در حالی که مردم تو را خوار کنند! بر من سخت است که بر تو بگذرد، آنچه بر مردم نمی گذرد
و می دانم که سخت ناتوانم در برداشتن قدمی برای تو
ولی کلاه بیچارگی من پس معرکه است ...عظم بلاء...
!وقتی ندایی از نجف پتکی بر سرم می کوبد: مهدی من چاه نداره
! یا صدایی از مدینه فریاد می کند: مهدی من تو غربته

:ملتمسانه زار می زنم
آیا راهی به سوی تو هست؟
:و آنگاه که جوابی به گوش نمی رسد، آه از نهاد بر می آورم
پناهم ده
مرا دریاب
امانم ده
! هر چه زودتر
! همین امشب
! همین ساعت

...منتظرم...امیدوارم

6/3/84

   [ POSTED  @ Maryam ۹:۳۰ بعدازظهر ] [ ]