هی منو شستن و شستن
نه دیگه پا میشم این بار
خالی از هر شک و تردید
میرم اون بالاها مغرور
تا بشینم جای خورشید
تن به سایه ها نمیدم
بسه هرچی سختی دیدم
انقدَر زجر کشیدم
تا به آرزوم رسیدم
بذار آدما بدونن
میشه بیهوده نپوسید
میشه خورشید شد و تابید
میشه آسمون و بوسید
...
وقتی یه روز از جلوی یکی صبح تا شب رد شی و بهش سلام کنی*
هر چقدر هم که اون آدم بزرگ و دست نیافتنی باشه
لحظه ای میاد که دولا میشه و دستتو میگیره و جواب سلامتو میده
و صبح فردا زمزمه میکنی
خیر لکم ان کنتم مومنین...
14/3/84