پناهنده

پناهنده

 

[=آرشيو=]
مارس 2005 آوریل 2005 مهٔ 2005 ژوئن 2005 ژوئیهٔ 2005 اوت 2005 فوریهٔ 2008


[=همسایه ها=]
Popdex
Yahoo!
Google
Blogshares
Blogdex





   جمعه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۴  

روزی زیر باران

باران همه وجودم را خیس کرده بود
.همچنان کنار نرده ای گرد کلبه ای خارج از شهر، به انتظار ایستاده بودم
تنها عابر آن میدان کودکی بود که بادبادکش را در هوا رها ساخته بود
باد سردی وزید و روسری ام را با خود برد، کودک بادبادکش را رها کرد و به دنبال روسری ام دوید و من نیز به دنبال بادبادک دویدم
...من بادبادک را گرفتم اما کودک با دستهایی خالی برگشت
!وقتی آمدی بر پریشانی موهایم خندیدی

26/3/84

   [ POSTED  @ Maryam ۹:۰۰ بعدازظهر ] [ ]